23 ماهگی نفسم

1393/7/22 18:08

نویسنده : الی

784 بازدید

اشتراک گذاری

22 مهر 1393

سلام سلام وروجک ه دوست داشتنی مامان محبت

جیگره من 23 ماهگیت امروز تموم شد یک ماه دیگه دو سالت میشه خانومی من خوشمزه . خیلی کامل و خوب حرف میزنی و جمله میگی این قده شیرین زبونی میکنی که دلم میخواد بخورمت نفسم . بوس

مامان جون ما دیشب از سفره مشهد برگشتیم . یه هویی جور شد یک هفته ای بریم مشهد پابوس امام رضا . خدا رو شکر خیلی خوب بود و حسابی بهمون خوش گذشت الینا هم دختره خوب و خانومی بود اصلا اذیت نکرد چشمک الهی بگردم اولین بار که رفتیم مشهد شما 4 ماهه بودی همش یاده اون روزا میوفتادم که خیلی جالب خیره میشدی به آینه کاری های دیوارای حرم و ذوق میکردی اما امسال که رفتیم واست توضیح دادم میخوایم چی کار کنیم تو حرم . توی مسیر تو ماشین داشتی به عروسکت میگفتی گاگوله میریم زیارت کنیم مامان نماز بخونه عرقان بخونه ( قرآن بخونه ) خندونک موقع برگشتن هم تو پارکینگ میگفتی عظیم رضا بابای ( امام رضا بای بای ) خنده .

قربونت برم که خیلی زبون میریزی و شیرین زبونی میکنی بوس راستی اونجا آتلیه هم بردیمت اما مثله دفعه ی قبل اصلا همکاری نمیکردی و همش نق و گریه کچل . خلاصه بعد از 2 ساعت و نیم تونستن 4 تا دونه عکس ازت بگیرن اونم با اعمال ه شاقه خندونک . اما عکسات خوب شد میزارم تو وبت .

مامان جون تولد تو قراره آخره هفته ی دیگه بگیرم اخه امسالم میخوره به محرم . هنوز هم هیچ کاری نکردم خدا کنه همون جور که میخوام کارا پیش بره خجالت .

شب که میشه خیلی بامزه میگی مامان قصه گُگه بخون (قصه گرگه) . یه جاهایی از قصه رو خودت میخونی محبت مثلا کیه کیه دَ میزنه منم منم مادتون اذا آودم براتون ( کیه کیه در میزنه منم منم مادرتون غذا آوردم براتون ) خندونک یه جاهای دیگه شو هم بلدی کلا عاشقه همین داستانی فقط چشمک موقع خواب هم میگی شب بخیر محبت . میخوایم بریم بیرون همچین بانمک میگی مامان این مانتو بپوش اوشتله ( مامان این مانتو بپوش خوشگله ) زیبا دخترم باسلیقه هم هست خندونک . صلوات هم خودت یاد گرفتی بدون اینکه کسی یادت بده تعجب همون چند باری که حرم رفتیم یاد گرفتی و میگی الا خُم صل علی مَمَد و ال مَمَد وقتی گفتی من و بابایی هنگ کردیم . وقتی در برقی میبینی میگی بشته است ؟ نه کنارش وایستی باز میشه خنده .