دو سال و دو ماهگی عزیزه مامان
22 آذر 1392
سلام فرشته کوچولوی مامان
دختره عزیزم دو سال و دو ماهگیت هم تموم شد . خیلی کامل صحبت میکنی و با زبون ه شیرینت حسابی دلبری میکنی قربونت برم . وقتی به من میگی منم دوستت دارم مامام جون ( مامان جون ) دلم میخواد بال در بیارم خیـــــــــلی خوشحال میشم میبینم دختره مهربون و با محبت و با احساسی دارم .
مامان جون 3 آذر مامان بزرگ ( مامان بابا محسن ) فوت کردن و رفت پیش ه خدا به قوله شما . خدا رحمتش کنه خیلی دوستت داشت . این مدت که مراسم ختم داشتن شما پیش خاله ریحانه میموندی و اصلا اذیت نمیکردی دختره گلم .
ولی چشمات عفونت کرد و بردیمت دکتر که دکتر بهت دارو داد و قطره هاتو سر وقت توی چشمت ریختم و شکره خدا چشمای خوشگلت زودی خوب شد .
دخترم خیلی مودب و خانومه وقتی چیزی بهش بدیم میگه دستت درد نکنه و تشکر میکنه . عاشق ه نقاشی کشیدن ه چند روز پیش که حواسم نبود روی دیوار هنرنمایی کردی . عاشق ه سی دی های برناردی وقتی میبینی واقعا ذوق زده ای و خوشحالی . خلاصه بگم خیلی شیرین و خواستنی هستی . من و بابایی عاشقانه دوستت داریم عزیزه دلم .
وقتی الینا بلال میخورد .
فدای ژست گرفتن هات .
دکتر کوچولوی جیگرم .
الینا در حال نقاشی کشیدن .
ا
اینم روز عاشورا که خیلی متعجب بودی .
قربون خنده هات .
الینا و دوستش آوین در حال بازی کردن .
داری تلویزیون تماشا میکنی .