10 ماهگی عسلم
22 شهریور 1392
سلام به فرشته کوچولوی دوست داشتنی
دختره گلم 10 ماهگیت تموم شد و وارده 11 ماهگی شدی مبارککککککککککک
ماشالله دخترم داره روز به روز بزرگ تر و خانوم تر میشه الهی قربونت بشم که 10 ماهه شدی همه زندگیمون .
نفسم خیلی شیرین زبون شدی این قده بامزه وقتی میگیم بگو عمو میگی عَبو به عمه میگی عمَه ازت میپرسیم الینا چی خوردی میگی مَ مَ , یا میگی به به , یه سری از عکسات و چاپ کردیم زدیم دیوار با انگشت نشونشون میدی و میگی دَدَ , عکس بابابزرگ خدابیامرز و که میبینی میگی آگا , بابایی و بابا صدا میزنی به من میگی ماما .
از کارای جدیدت بگم که یاد گرفتی اذان میگی دستات و میزاری رو گوشات و همین جوری میگی دد و یه چیزایی که ما سر در نمیاریم اینم مامانی بهت یاد داده , کلاغ پر بازی میکنی و تا میگیم الینا پر نداره شروع میکنی به دست زدن و رقصیدن , یاد گرفتی دالی بازی میکنی دستات و میزاری رو چشمات و بر میداری میزنی زیره خنده قربونت بشم من عزیزم , جدیدا هم که میگیم الینا بزن قدش دستت و محکم میزنی به دست ما , یاد گرفتی ناز میکنی و با دهنت صدا درمیاری و میگی آآآآآآآآآآ قربونه دخملم برم. وقتی میگیم بینی ت کجاست سریع انگشتت و میبری رو بینی ت و نشونش میدی .
مامان جون اینم بگم که هنوز نمیتونی چهار دست و پا سمت جلو بری و واسه خودت دنده عقب میری میزاریمت لبه مبل میتونی وایسی و بازی کنی همه میگن یه هویی میخوای راه بری والا نمیدونم خدا کنه همین جور باشه .
خلاصه بگم که خیلی شیرین و خوردنی شدی وقتی حرف میزنی دلم میخواد قورتت بدم دخمل خوشمزه خودم .
واییییییی اینم بگم که طوله هفته اخلاقت خوبه ولی وقتی پنجشنبه و جمعه بابایی خونه است دیگه حسابی خودت و لوس میکنی و همش آویزون بابایی و اون طفلی نمیتونه از جاش تکون بخوره همش تو بغلشی .
راستی مامان جون احساس میکنم لاغر شدی اخه وزنت تغییری نکرده و کمتر هم شده وزنت شده 8 کیلو و 900 گرم اینا همش به خاطره اینه که خوب شیر نمیخوری نمیدونم چرا ولی بیشتر دوست داری غذا بخوری اما خوب بازم جای شیر و واست نمیگیره که .
دختره عزیزم چیزی به یک سالگیت نمونده منم دارم کارای تولدت و میکنم که اولین تولده دخترم یه شب به یاد ماندنی باشه .
دو روزه دیگه هم وقت آتلیه داری امیدوارم بتونن عکسای خوشگلی ازت بگیرن آخه خیلی شیطون و بازیگوش شدی حالا بعدا که عکسات آماده شد تو وبت میزارمشون .
پرنسس کوچولوی خوشگلم خیلی خیلی دوست دارم اینم بوس واسه نفس خودم .
قربونت برم با این شیرین کاریهات
اینجا خونه مامانی اینا بودیم و اصلا عینک و از چشمت در نمیاوردی و دوست داشتی رو چشت بمونه
اینجا هم داشتی دست میزدی و میرقصیدی
الینا در حاله اذان دادن
داری بینی تو نشون میدی عسلممممم
اینجا هم رفته بودیم خونه خاله شهلا دوست خاله المیرا که شما مات و مبهوت بودی .
فدات بشم من که وقتی اینجوری میخوابی دلم میخواد فقط نگاهت کنم .
اینم عکسات که زدیم دیوار و تو عاشقشونی .