دلتنگ بابا جونیییییی
17 مهر 1391
سلام به دخمره نازم خوبی خانمی؟؟
الینا جون من و شما 11 روزه که بابایی رو تنها گذاشتیم و اومدیم خونه مامانی و آقا جون و تا موقعه دنیا اومدنه شما هم اینجا میمونیم . مامانی و آقا جون حسابی به من میرسن که شما خوب وزن بگیری و خدای نکرده ضعیف نباشی عشقم .
عزیزه دلم دوشنبه هفته پیش رفتم دکتر که خدا رو شکر همه چیز خوب بود و دکتر سونو هم انجام داد و گفت که دخمرم حالش خوبه خوبه و وزنشم 2 کیلو هست الهی قلبونت بشه مامان که هنوز خیلی کوچولویی عزیزه مادر حسابی بخور که توپولی شی آخه بابا جون عاشقه نی نی های توپولویه .
دخترم خیلی دلم واسه بابا محسن تنگ شده بابا هم دلتنگه ماست ولی به رویه خودش نمیاره که من اذیت نشم همش بهم دلداری میده که چیزی نمونده و زودی میاد پیشمون منتظره روزی هستم که سه نفری کناره هم باشیم شاد و خوشحال .
الینای خوشگلم مامان حسابی سنگین شده و راه رفتن خیلی واسش سخت شده و شبا خیلی سخت خوابش میبره اما همه اینا رو تحمل میکنه چون ارزش شو داره اخه قراره یه فرشته آسمونیه خوشگل بیاد تو بغلش الهی مامان دورت بگرده خانوم طلا .
دخترم همه ی زندگیم مامان و بابا هر روز دعا میکنن که شما سالم و سلامت دنیا بیای و دنیا رو به پات بریزن عزیزم .
هر روز که میگذره زمانه دیدنه رویه ماهه شما کمتر میشه و منم از این خوشحالم که این دورانه پر از استرس میخواد تموم شه و الینا نفسم و ببینم و بغلش کنم و به دخترم شیر بدم خدایا شکرت که منم دارم به آرزوم میرسم .
دختره مامان تو شیکم مامانی خوش بگذرون و مراقبه خودت باش و حسابی بخور که توپول موپول شی .
بوس واسه دختره ناز و خوشگلم