نزدیکتر شدن به نی نی عزیزم
سلام عسلکم امیدوارم حالت خوبه خوب باشه عزیزه دلم.
خوشکل مامان این چند روزی که وقت نکردم واست چیزی بنویسم به خاطر این بوده که من و بابایی رفته بودیم عروسی عمو حسین خیلی خوش گذشت اما بازم جای شما خیلی خالی بود عزیزم .
از اونجا هم دوباره رفتیم دکتر و بازم آمپول اما مامانی دیگه از این چیزا نمی ترسه چون می دونه که زوده زود قراره بیای پیشمون نفسم .
عسلکم من و بابات داریم همه ی تلاشمون و می کنیم که شما هر چی زودتر بیای و یه زندگی پر از عشق و امید رو با هم بسازیم .
مامان جونی بابای مهربونت دوباره من و غافلگیر کرد و واسه ی ولنتاین یه کادوی خیلی قشنگ بهم داد خیلی خوشحالم کرد منم واسش یه عطر خریده بودم بابایی خیلی خوشش اومد. مامان جونی آرزو کردم سال دیگه شما هم کنار ما باشی و با هم جشن بگیریم .
نفس مامان بهم قول بده که ایندفعه بیای تو دلم و دیگه منتظرم نزاری چون مامانی داره خسته میشه از این که شما همش ناز میاری و نمییای پیشمون . بابایی میگه اگه ایندفعه نیایی من میدونم و تو که این همه مامانی رو اذیت میکنی عزیزه دلم از این حرفه بابایی دلگیر نشی ها بابایی خیلی خیلی دوست داره .
مثل همیشه منتظرتیم و یه عالمه دوست داریممممممممممممم.