مهمونی الینا جون
4 آذر 1391
سلام الینای جیگرم
مامان جون وقتی شما 6 روزتون شد یعنی تاریخه 27 آبان 1391 جشن و مهمونی واستون گرفتیم و کلی مهمون دعوت کردیم که اومدنه شما به این دنیا رو تبریک بگیم .
دخترم شبه مهمونی خیلی دخمله آروم و خانمی بودی و اصلا گریه نمیکردی و راحت خوابیده بودی الهی من فدات بشم نفسم . اینم عکسه دخملم که خیلی ناز خوابیده بود .
همون شب مامانی تویه گوشه شما اذان گفت و شما مسلمان شدی خانوم طلای من .
مهمونا هم کلی کادو واسه دخملم آوردن که بازم ازشون تشکر میکنم .
اینم عکسه کادوهایی که آقا جون و مامانی و خاله المیرا و خاله ریحانه به شما هدیه دادن دستشون درد نکنه ایشالا بتونیم یه روزی جبران کنیم .
این ها هم کادوهای بابابزرگ و مامان بزرگ و عمه مریم که به شما هدیه دادن ازشون ممنونیم .
الینا جونی شما وقتی 10 روزتون شد یعنی در تاریخه 1 آذر 1391 مامانی و مامان بزرگم برای اولین بار حمومتون کردن الهی قربونه دخترم بشم که خیلی ترسیده بودی و گریه میکردی و منم همش نگران بودم اب تویه چشم و بینی شما نره اما شکره خدا هیچ اتفاقی نیوفتاد و شما مثله یه دسته گل شدی و بعدش راحت گرفتی خوابیدی .
الینا جون من و بابایی خیلی دوست داریم. به بابا محسن خیلی وابسته شدی وقتی صدات میکنه همش دنباله صداش میگردی و باهاش میخندی و انگاری میخوای حرف بزنی قربونه دختره باهوشم برم .
نفسه مادر شیره مامان و خیلی دوست داری و خیلی خوشمزه میخوری اما چون شیره من واست کافی نیست بهتون شیره کمکی هم میدم اما خیلی کم ؛ دوست دارم خودم با عشق بهتون شیر بدم عزیزم .
امروز روزه تاسوعاست دختره گلم من پارسال این موقع از امام حسین خواستم که به من و همسرم فرزند سالم و صالح بده که حاجت روا شدم و امسال محرم دخترمون تویه بغلمونه بازم خدای مهربون و شاکریم .
دخترم بابایی عاشقه عکس گرفتن از شما و بازیگوشی های شماست اینم چند تا از عکس های دختره نازمون .
خیلی خیلی دوست داریم تمومه زندگیمونی الینای نازنینم بوسسسسسسسسس.