گوشواره
١٥ دی ١٣٩١
سلام به دخمله ناز و بازیگوش مامان
الینا جونم , من و بابایی وقتی شما ٤٦ روزتون بود بردیمتون مطبه دکتر واسه سوراخ کردن گوش. تویه راه خیلی نگران بودم و همش استرس داشتم اصلا تصوره اون لحظه که باید درد میکشیدی خیلی برام سخت بود من نتونستم دوام بیارم از اتاق اومدم بیرون وقتی صدای جیغ زدنت و گریه کردنت اومد دلم کباب شد و پا به پات گریه کردم خیلی اذیت شدی فدای اون اشکات بشم . مامان جون من و ببخش که اذیت شدی . بعد از این که گوشاتو و سوراخ کردیم با بابایی رفتیم اسباب بازی فروشی و واست یه عروسک خردیدم که الان عاشقشی و همش دوست دارری باهاش بازی کنی قربونت برم .
وقتی ٤٧ روزه بودی با مامانی و باباجون برگشتیم خونه خودمون خدا رو شکر تویه مسیر اذیت نشدی و همش خواب بودی . من همش نگران بودم که شاید به خاطره گوشات اذیت شی ولی شکره خدا همه چیز به خوبی گذشت .
دختره نازنینم عاشقه اتاقشه همش دوست داره ببریمش تویه اتاقش و با عروسکاش بازی کنه الهی قربونش برم . الینا جون آویزه بالای تخت تو خیلی دوست داری وقتی میچرخه و موزیک میزنه خیلی ذوق زده میشی و با چشمایه خوشگلت عروسکاش و دنبال میکنی .
دخترم دو روزه پیش زبونت برفک زده بود و خیلی بی تاب بود و بد خلقی میکردی و همش زبونت و بیرون میاوردی و نمیتونستی خوب شیر بخوری الهی بمیرم واست که درد میکشیدی ولی خدا رو شکر داروتو سره وقت بهت دادم و زبونت خوبه خوب شد .
پرنسس کوچولو خیلی کنجکاوانه به اطرافت نگاه میکنی و از خودت صدا در میاری و من محو تماشای تو میشم قربونت برم که هر روز داری بزرگ تر و شیرین تر میشی .
دخترم چند شبی هست که خوابت به هم ریخته و شبا رو خوب نمیخوابی و کلافه ای اما وقتی بابا محسن بغلت میکنه و واست لالایی میخونه آروم میشی و تو بغلش خوابت میبره قربونه دخملم برم که عاشقه بابا جونشه .
هر روز که میگذره من بیشتر و بیشتر عاشقت میشم و دوست دارم تو بغل بگیرمت و فقط نگات کنم دختره ناز و بی همتای من .
من و بابایی خیلی خیلی دوست داریم تو همه دنیای مایی عزیزه دلم .