الینا الینا ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

نفس مامان

11 ماهگی عشقم

22 مهر 1392 سلام به دختره شیرین زبونممممم دخمل عزیزم 11 ماهگیت هم تموم شد و , وارده 12 ماهگی شدی مبارکککککک  جونممم چیزی به یک سالگیت نمونده عسلم .  دخترم ما جمعه از سفر برگشتیم خیلی خوش گذشت شما هم شکره خدا اذیت نشدی و توی سفر خیلی آروم بودی به جز روزی که تویه مسیره رفت بودیم که بی تابی میکردی و بعدا متوجه شدم واسه خاطره دندونه جدیدته فدات بشم من عزیزم . الینا جونی از کارای جدیدت بگم که یاد گرفتی اعضای صورت تو نشون بدی مثله بینی , زبون و گوشات قربونت برم که خیلی بامزه هم میشی وقتی نشونشون میدی . لی لی , لی لی حوضک یادگرفتی وقتی واست میخونیم انگشته اشاره تو کف دستت میچرخونی و انشگت تو میزنی کفه دستت . صدای هاپ...
22 مهر 1392

روز كودك

16 مهر 1392 روزه كودك مبارككككككككككك  سلام خانوم خانوما امروز روزه كودكه يعني روزه شما روزه زيباتوين هديه خداوند به بنده هاش . الهي هميشه تنت سالم و سلامت باشه و روزاي خوب و شادي و در كناره هم بگذرونيم ساليان سالللللل. واسه همه كودكان دنيا آروزي سلامتي و خوشبختي دارم . دخترم الان دارم واست مينويسم مشغوله بازي هستي و داري واسه خودت نقاشي ميكشي قريونت برم با يه ذوق و شوقي خط خطي ميكني كاغذ و كه دلم ميخواد قورتت بدم عسلممممم. مامان جون ما هنوز تو سفر هستيم و ايشالا جمعه برميگرديم خونه و من عكسات ميزارم وبلاگت خدا رو شكر خيلي دختره خوبي بودي و اذيت نشدي با اين كه دندون چهارم ات هم دراومد و درد داشتي ولي خيلي صبور بودي ...
20 مهر 1392

سومین مروارید دخملی

9 مهر 1392 سلام دخمل کوچولوی دوست داشتنی من چند روزی بود که خیلی بی تاب و حساس شده بودی دیشب دیدم داری دندونات  رو هم میسابی دستم و بردم دهنت دیدم یه مرواریده سفید و خوشگله دیگه در آوردی کلی ذوق کردم عسلمممممم . سومین دندونت 10 ماه و 18 روزگی نمایان شد . وقتی با لیوان آب میخوری دندونات میخوره به لیوان و از صداش من ذوق مرگ میشم . اینم همون دندونه جدیده که با رنگ قرمز علامت گذاشتم . راستی آتلبه هم بردیمت وایییییی این قده گریه کردی و همش تو بغض بودی  اما عکسایی که ازت گرفتن خوب شده به نظرم حالا ایشالا آخره ماه آماده میشه وتو وبت میزارمشون عشقممممم .  ما قراره چند روزی بریم سفر امیدوارم ...
9 مهر 1392

آش دندونی

24 شهریور 1392 سلام به دختره نازنینممممم دیروز بعده این همه مدت بالاخره آش دندونی تو درست کردم خیلی خوب شد خودتم خوشت اومده بود و یه پیاله خوردی نوش جونت عسلمممم . امروز هم وقت آتلیه داریم و دارم بهت میرسم و لباس ها تو آماده میکنم خدا کنه عکسات خوب بشه آخه شما با غریبه ها یه کم دیر ارتباط برقرار میکنی و کلا اولش تو اخم و ناراحتی هستی اما بعدش که یخت آب بشه اونجا رو میزاری روی سرت . اینم عکس آش ها ...
24 شهريور 1392

10 ماهگی عسلم

22 شهریور 1392 سلام به فرشته کوچولوی دوست داشتنی دختره گلم 10 ماهگیت تموم شد و وارده 11 ماهگی شدی مبارککککککککککک ماشالله دخترم داره روز به روز بزرگ تر و خانوم تر میشه الهی قربونت بشم که 10 ماهه شدی همه زندگیمون . نفسم خیلی شیرین زبون شدی این قده بامزه وقتی میگیم بگو عمو میگی عَبو به عمه میگی عمَه   ازت میپرسیم الینا چی خوردی میگی مَ مَ , یا میگی به به , یه سری از عکسات و چاپ کردیم زدیم دیوار با انگشت نشونشون میدی و میگی دَدَ , عکس بابابزرگ خدابیامرز و که میبینی میگی آگا , بابایی و بابا صدا میزنی به من میگی ماما   . از کارای جدیدت بگم که یاد گرفتی اذان میگی دستات و میزاری رو گوشات و همین جوری میگ...
22 شهريور 1392

روز دختر

۱۷ شهریور 1392 سلام نفس مادر امروز تولد حضرت معصومه و روزه دختر است این روز و به دختره دوست داشتنی و عزیزم و همه دختران ایران تبریک میگم . امیدوارم الینای عزیزم تویه همه مراحل زندگیش موفق و موید باشه و همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشه . پرنسس کوچولوی مامان برات آرزوی بهترین ها رو دارم و از اینکه دختره بی نظیری مثله شما دارم همیشه شکر گزار خداوند هستم . عاشقانه دوستت دارم . ...
17 شهريور 1392

9 ماهگی دخملی

22 مرداد 1392 سلام دخمل طلای مامان مبارکککککککککک 9 ماهگیت هم تموم شد به سلامتی . نمیدونی چه قدر زود گذشت این 9 ماه اصلا نمیتونم باور کنم این قده بزرگ و خانوم شدی . 9 ماهه که شدی انیس و مونس من و بابا و تموم زندگیمون شیطون بلا . الینا جونم خیلی به من و بابایی وابسته شدی وقتی بابایی نیست و رفته سره کار اسمش و که میارم نگاهت میره سمته در الهی بمیرم که منتظری بابایی برگرده خونه و خودت و واسش لوس کنی . مامانی جدیدا خوب شیر نمیخوری و من و نگران کردی بیشتر دوست داری بهت غذا بدم اونم از غذاهای خودمون حالا ایشالا آخر هفته میریم مرکز بهداشت ببینیم وزن دخملمون خوبه . خیلی بانمک و خوردنی شدی تا صدای موزیک و میشنوی زودی...
22 مرداد 1392

شیطنت های دخترکم

 11 مرداد 1392 سلام به دختره خوشگل و دوست داشتنی خودم دخترم ماه رمضون داره تموم میشه و ما روزهای گرمی رو میگذرونیم واسه همین ما جرات نمیکنیم ببریمت بیرون فقط شبا میبریمت دور دور اخه چند هفته پیش چشمات بدجور قرمز و ملتهب شده بود بردیمت دکتر گفت واسه آفتابه و کلی هم باهامون دعوا کرد که حق ندارید دختره خوشگلمو روزا ببرید بیرون خدا رو شکر با داروهایی که دکتر داد چشمات زود خوب شد ولی من خیلی خیلی حرص خوردم و نگرانت بودم عزیزم . الینای من چند وقتی هست که کلاغ پر بازی میکنی اینم مامانی بهت یاد داده این قده بامزه انگشت تو میزاری زمین و برمیداری که دلم میخواد بخورمت عاشقه این هستی که بابایی شما رو روی شونه هاش بزاره و راه ...
11 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد