واکسن دوماهگی
25 دی 1391 سلام الینای عزیزم دیروز با بابایی بردیمتون مرکز بهداشت واسه واکسن دو ماهگی . مامان جون من از روزی که دنیا اومدی نگرانه این واکسنت بودم آخه شنیده بودم خیلی دردناک و وحشتناکه . شما و بابایی رفتین تویه اتاق و من بیرون موندم اخه دلم نمیومدم ببینم دخملم و آمپول میزنن . وقتی پرستار اولین آمپول و زد شما چنان جیغی کشیدی که دلم تیکه تیکه شد و زدم زیره گریه رفتم تویه اتاق قربونت بشم زودی ساکت شدی دوباره اومدم بیرون دومین آمپول و که زدن تو پات دیگه خیلی خیلی گریه کردی و منم باهات گریه میکردم فدات بشم که خیلی درد کشیدی عزیزم تا تویه ماشین همین جوری جیغ میزدی و گریه میکردی تا شیشه شیر و دهنت گذاشتم شروع کردی به خوردن و ب...
نویسنده :
الی
21:22