الینا الینا ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

نفس مامان

نگرانی های مامانی

١٣ ادیبهشت 1391 سلاممممممممممممم عسل خوشمزه ی مامان  خوبی عشقم ؟؟؟   الهیییییییییییی حالت خوبه خوب باشه کوچولوی مامانیییییییییی مامانی این چند وقت که نتونستم واست بنویسم عذر خواهی میکنم اخه حاله مامانی خوب نبود همش حالت تهوع داشتم اما خدا رو شکر الان خیلی حالم بهتره . از دیشب واست بگم که تا صبح درد داشتم  و صبحی هم دلم واینستاد که نرم دکتر به بابایی زنگ زدم و کلی گریه کردم بس که ترسیده بودم  بابای مهربون هم زود خودش و رسوند خونه و با هم رفتیم بیمارستان پیش خانم دکتر مهربون که همش بهم دلداری داد که این دردا به خاطره بارداریه و ، واسمون سونو نوشت که باید عصر میرفتم انجام میدادم . از اون موقع تا وق...
13 ارديبهشت 1391

9 هفتگی

2 اردیبهشت 1391 سلام نفس مامانی خوبی همه ی زندگیم ؟؟؟  مامان جون من و بابایی امروز رفتیم دکتر و خانم دکتر گفت همه چیز خوبه ولی هنوز زوده واسه شنیدن صدای قلب شما مامانی دلم آب شد که این دکترا همش میگن زوده زوده  . حالا باید صبر کنم تا همون 12 هفته که دوباره میرم دکتر و سونو و تا اون موقع باید کلی انتظار بکشم قلبونت بشم من . امشب با بابا محسن رفتیم بازار واست یه دامن و ساپورت خوشکل خریدیم  البته چون ازش خوشمون اومد خریدیم این اولین لباسیه که از وجودت خبر داریم و واست میخریم مبارکت باشه عزیزم انشاالله سالم به دنیا بیای و بپوشیش واسه مامان و بابا حسابی قر بدی الهی دورت بگردم من .     &nbs...
3 ارديبهشت 1391

نفس مهربونم

ا اردیبهشت 1391 سلام نازنینم خوبی نفس مادر؟؟؟ مامانی امروز جمعه است و من خیلی دلم گرفته  البته جمعه ها همیشه اینجوریه ولی امیدوارم با اومدن شما دیگه واسم دلگیر نباشه . عزیزه دلم امروز 8 هفته و 6 روزته فردا میشی 9 هفته هوراااااااااااا قراره با بابایی بریم دکتر ایشالا که بتونم صدای قلب کوچمولوتو بشنوم شیرینم . قربونت برم که این قدر حرف گوش کنی چون حال مامانی خیلی خیلی بهتره الهی من دورت بگردم . بازم ازت عذر خواهی میکنم که نمی تونم درست و حسابی غذا بخورم و از غذا خوردنم لذت نمیبرم اما قول میدم تا جایی که بتونم به فکر شما باشم قند عسلم . گلم برای مامان و بابا دعا کن . دوست داریممممممممممممممم. ...
1 ارديبهشت 1391

برای فرزندم

٢٧ فروردین 1391 سلام جیگر گوشه خوبی مامانی؟؟؟ عزیزه دلم امروز خدا رو شکر حاله مامانی خیلی بهتر شده آخه دیشب خیلی حالم بد بود همش درد داشتم و خیلی نگران تو بودم قشنگم اما امروز خیلی حالم خوبه و تصمیم گرفتم دیگه از تو خونه بیرون نرم تا حسابی حالم بهتر بشه و شما هم همش اذیت نشی. میوه ی دلم مامان تو ببخش اگه صبحها دیر از خواب پا میشه و نمی تونه زیاد صبحونه بخوره  آخه مامانی خیلی تنبل شده و همش دلش میخواد بخوابه ولی از این به بعد قول میده زیاد شما رو گرسنه نگه نداره . مامی جونم هنوز نمیدونم دخملی یا پسمل ؟؟؟ ولی فقط آرزو میکنم که سالم و سلامت باشی و تو دل مامانی بهت خوش بگذره و صحیح و سالم به دنیا بیای . بهار ز...
27 فروردين 1391

دلتنگ عزیز جون و آقا جونی

٢٥ فرودین ١٣٩١ سلام کنجد کوچولوی مامان خوبی عزیزه دلم ؟؟؟ مامانی امروز برگشت خونه خودمون پیش بابا جونت که خیلی دلش واسه من و شما خوشملک تنگ شده بود. تو هواپیما همش استرس داشتم که نکنه اتفاق بدی واسه شما بیوفته و همش با خودم صلوات میفرستادم که خدا رو شکر هر دومون صحیح و سالم رسیدیم پیش بابا جون. مامانی سر غروب یهویی دلم گرفت آخه به عزیز جون و اقاجون و خاله ها و دایی ها عادت کرده بودم  اونجا کلی بهمون رسیدگی کردن که بازم ازشون تشکر میکنم اما دلم واسشون تنگ شده مخصوصا دایی امیر که خیلی ناراحت بود که من دارم از پیششون میرم اخه دایی امیر دایی کوچولویه و ٩ سالشه و خیلی خیلی شما رو دوست داره و همش واسه شما سپند دود میکر...
25 فروردين 1391

6 هفتگی

16 فروریدن 1391 سلام خوشکل ماماننننننننننننن خوبی نفسم ؟ الهی من قربونت بشم امرزو من و بابایی رفتیم واسه اولین بار دکتر   و سونو شدم فدات بشم من که هنوز خیلی کوچمولویی  وقتی خانم دکترمهربون  سونو کرد کلی ذوق کردم   اصلا باورم نمیشد که داره این چیزای خوب و در مورده شما میگه کلی هم خوشحال بود که گفت به به قلب کوچلوی شما هم تشکیل شده اما گفت هنوز زوده که صدای خوشکل قلب تو بشنویم ایشالا 6 هفته ی دیگه من کلی واسه اون روز ذوق دارم الهی دورت بگردم این عکس زیبای قلب شما که خانم دکتر بهمون داد ای جونمممممممممممم   مامانی من و بابا انشاالله فردا از تهران برمیگردیم و میریم پیش عزیز ج...
16 فروردين 1391

دلتنگ بابایی

  ٤ فروردین 1391                                                سلام همه وجودممممممممممممممممم خوبی مامانی ؟ عزیزه مامان امروز 4 فروردینه و من و بابایی از 28 اسفند اومدیم خونه عزیز جونت واسه تعطیلات نوروز ,  اما امروز بابایی رفت چابهار و من و شما رو تنها گذاشت   البته این و بگم که بابایی مجبور بود بره آخه باید از فردا بره سره کار و اصلا دوست نداشت ما رو تنها بزاره ولی خدا رو شک...
4 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد